Escape-cube



 

شاید این سوال برای شما پیش آمده باشد که اصلا اتاق فرار چیست؟ اسکیپ روم یا اتاق فرار یک بازی 60 تا 90 دقیقه ای است که مردم به صورت تیمی آن را بازی می­کنند. این بازی به این نحو است که شما همراه با هم تیمی های خود در یک اتاق زندانی می­شوید و با حل کردن پازل، معما و سرنخ های موجود در داستان و سناریوی بازی به پیش می روید و در صورتی که بتوانید در این زمان مشخص به چالش ها پیروز شوید و از اتاق فرار کنید، برنده خواهید بود. اتاق فرار میتواند سناریو­های مختلفی داشته باشد مثل ماجراجویانه، معمایی، ترسناک و . اما  ما در این مقاله قصد بررسی سه مورد از ترسناکترین اسکیپ روم های ایران را داریم.

  1. اتاق فرار Dead end

اگر با بازی Silent Hill  نسخه P.T  آشنا هستید و به آن علاقه دارید، این اسکیپ روم ­میتواند جذابیت زیادی برای شما داشته باشد، داستان از این قرار است که مردی از روی جنون دو فرزند و همسر باردار خود را به قتل می­رساند و شما در خانه او زندانی شده اید، شما باید در چهار شب قبل از نیمه شب از این خانه فرار کنید، و در صورتی که موفق نشوید شما نیز دچار جنون خواهید شد. در این سناریو علاوه بر محدودیت زمان، شما باید مراقب باشید که هیچ کدام از چهار شب بازی را نبازید که این موضوع باعث دوچندان کردن هیجان بازی می­شود.

  1. اتاق فرار My name is Sidney

این سناریو به داستان Dead End  مربوط می­شود اما ترتیب خاصی نداشته و شما ­می­توانید به دلخواه هر کدام را اول بازی کنید. در این داستان یک دختر بچه شاهد قتل فاجعه وار و سلاخی شدن خانواده اش بوده و از بازگو کردن ماجرا بسیار هراسان است و شما باید به عنوان تیمی از روانشناسان برای همکاری با پلیس محلی نقش خود را ایفا کرده و در پی شنیدن ناگفته ها جستجو کنید.

  1. اتاق فرار Behind The Bars

داستان این اسکیپ روم در جنگ جهانی دوم رخ می­دهد که در آن چهار اسیر جنگی از چهار کشور به همراه پیشینه های مختلف در حال دست و پنجه نرم کردن با سرنوشت تلخ و شوم خود هستند و شما با قدم برداشتن روی جای پای آنها، نقش ایفا می­کنید. با اینکه چنین چیزی هرگز سابقه نداشته، شما باید زنده از این زندان خارج شوید، در این سناریوی پر اضطراب و کم نور کار تیمی مهم ترین کلید حل مشکل است.

 

 

منبع: https://www.aftabir.com/reportages/view/837/%D8%AA%D8%B1%D8%B3%D9%86%D8%A7%DA%A9%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D9%82-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

اسکیپ روم یا اتاق فرار چیست؟

شاید این سوال برای شما پیش آمده باشد که اصلا اتاق فرار چیست؟ اسکیپ روم یا اتاق فرار یک بازی 60 تا 90 دقیقه ای است که مردم به صورت تیمی آن را بازی می­کنند. این بازی به این نحو است که شما همراه با هم تیمی های خود در یک اتاق زندانی می­شوید و با حل کردن پازل، معما و سرنخ های موجود در داستان و سناریوی بازی به پیش می روید و در صورتی که بتوانید در این زمان مشخص به چالش ها پیروز شوید و از اتاق فرار کنید، برنده خواهید بود. اتاق فرار میتواند سناریو­های مختلفی داشته باشد مثل ماجراجویانه، معمایی، ترسناک و . اما  ما در این مقاله قصد بررسی سه مورد از ترسناکترین اسکیپ روم های ایران را داریم.

  1. اتاق فرار Dead end

اگر با بازی Silent Hill  نسخه P.T  آشنا هستید و به آن علاقه دارید، این اسکیپ روم ­میتواند جذابیت زیادی برای شما داشته باشد، داستان از این قرار است که مردی از روی جنون دو فرزند و همسر باردار خود را به قتل می­رساند و شما در خانه او زندانی شده اید، شما باید در چهار شب قبل از نیمه شب از این خانه فرار کنید، و در صورتی که موفق نشوید شما نیز دچار جنون خواهید شد. در این سناریو علاوه بر محدودیت زمان، شما باید مراقب باشید که هیچ کدام از چهار شب بازی را نبازید که این موضوع باعث دوچندان کردن هیجان بازی می­شود.

  1. اتاق فرار My name is Sidney

این سناریو به داستان Dead End  مربوط می­شود اما ترتیب خاصی نداشته و شما ­می­توانید به دلخواه هر کدام را اول بازی کنید. در این داستان یک دختر بچه شاهد قتل فاجعه وار و سلاخی شدن خانواده اش بوده و از بازگو کردن ماجرا بسیار هراسان است و شما باید به عنوان تیمی از روانشناسان برای همکاری با پلیس محلی نقش خود را ایفا کرده و در پی شنیدن ناگفته ها جستجو کنید.

  1. اتاق فرار Behind The Bars

داستان این اسکیپ روم در جنگ جهانی دوم رخ می­دهد که در آن چهار اسیر جنگی از چهار کشور به همراه پیشینه های مختلف در حال دست و پنجه نرم کردن با سرنوشت تلخ و شوم خود هستند و شما با قدم برداشتن روی جای پای آنها، نقش ایفا می­کنید. با اینکه چنین چیزی هرگز سابقه نداشته، شما باید زنده از این زندان خارج شوید، در این سناریوی پر اضطراب و کم نور کار تیمی مهم ترین کلید حل مشکل است.

 

 

منبع: https://www.aftabir.com/reportages/view/837/%D8%AA%D8%B1%D8%B3%D9%86%D8%A7%DA%A9%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D9%82-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

 


اگه میخواید هیجان زندگیتون رو خیلی بالا ببرین و از زندگی معمولی و خسته کننده تون دور بشین و کابوس‌های شبانه مهمون هر شبتون بشن! به نظرم بهترین راه رفتن به اتاق فراره! اتاق فرار باحال و ترسناک تو دنیا کم نیست و تو ایران خودمونم زیاده از اتفاقا! قبلا نسخه های آمریکایی این اتاق‌ها رو بهتون معرفی کردیم و حالا میخوایم تو این مقاله از اروپاییاش براتون بگیم. تا اگه گذرتون به اروپا افتاد، جای مارو خالی کنین و یه سر بهشون بزنین. 


 

اسپانیا

 

اسپانیا اتاق فرار های خیلی زیاد و متنوعی داره. دیگه به خودتون بستگی داره که کدوم رو انتخاب میکنین و میخواین با چه موجودات و معماهایی توی اتاق‌ها روبرو شین. 

زامبی ها: فکر می کنید از اون جایی که تا حالا تو زندگیتون زامبی ندیدین، از این به بعد هم نمی بینین؟ کاملا در اشتباهید! توی این اتاق فرار، زامبی ها شهر رو تسخیر کردن و الان هم دارن به سراغ خونه ای میان که شما و دوستاتون اونجایین. تنها راه نجات از مردگان حریصی که تشنه مغزهای توی جمجمه تون هستن، حل کردن یک سری معما و پازله تا بتونین از زامبی ها جلو بیوفتین و شهرو از دستشون نجات بدین. 

یتیم خونه: جداً میخواین بدونین که چی به سر بچه های یتیم خونه‌ی وسط جنگل اومده؟ فقط کافیه وارد این اتاق بشین تا داستان شیطانی یتیم خونه صدای قلب شما رو به گوشتون برسونه. مغزتون رو هم اگر تو اتاق فرار زامبی‌ها از دست ندادین، با خودتون ببرید. به کارتون میاد!

دانشمند دیوانه: یک دفعه چشماتون رو باز می کنین و می بینین که با دوستاتون توی یک اتاق گیر افتادین! جریان اینه که یه دانشمند دیوونه برای اینکه بتونه آزمایش های احمقانه و خطرناکش ر روی شما انجام بده، توی این اتاق اسیرتون کرده. حالا انتخاب با شماست. یا به دنبال سر نخ برای فرار از این اتاق بگردین، یا این که بشینید ببینید هر کدوم از این مواد روی بدن شما چه واکنش هایی دارن!

سرزمین عجایب: اشتباه نکنین! این سرزمین عجایب قرار نیست مثل اون چیزی که آلیس باهاش روبرو شده بود باشه. توی این اتاق آلیس که گم شده، از خرگوش سفید هم که خبری نیست. تو این اتاق کلاهدوز دیوانه با همان لبخند شیطانی انتظار شما را می کشه! ملکه سرخ هم همین دور و بره!


 

پرتغال

 

اتاق فرارهایی که توی شهر لیسبون وجود دارن، با بازیگرهای حرفه ای و معماهای پیچیده ای که در مورد شهر گم شده‌ی آتلانتیس وجود داره، بازی کننده ها رو به طرز شگفت انگیزی هیجان زده میکنه. اما این هیجان ترسناک هم هست. آخه توی این اتاق ها، به غیر از شما و دوستاتون و معماهای پیش رو، چیزهای دیگه ای هم وجود دارن. چیزهایی که وجود شما رو در اونجا حس می کنن و به طرفتون قدم بر می دارن!

تحقیق: تنها کاری که باید بکنین اینه که هر طوری که می تونین به خونه ساموئل وارد بشید. در ادامه‌ی بازی چیزهای بیشتری در مورد این شخصیت مرموز کشف می کنین. فقط یک ساعت وقت دارید تا جواهرات آتلانتیس رو که توی خونه ساموئل وجود دارن بردارید، وگرنه مهمترین مدارکی رو که بشه باهاش دلیل گم شدن شهر آتلانتیس رو کشف کرد، از دست میدین!

معبد ممنوعه مونتزوما: یک پروفسور و باستان شناس در دانشگاهی که توش درس می خونید سال ها پیش در سفری به مکزیک برای کشف راز تمدن آزتک ها به طرز مرموزی مفقود شده. حالا کار شما اینه که راز گم شدن این پروفسور رو پیدا کنید. تو این راه، به دنیایی از معماهای پیچیده می رسین، حالا کار شما اینه که این رازو کشف کنین. اما حواستون باشه! بعضی ها برای دونستن این راز حاضرن آدم بکشن! پس با احتیاط قدم بردارین!


 

یونان

 

شهرت اتاق فرارهای  یونان، به ماجراها و حوادث اوناست. فکر می کنین برای رفتن به کدوم یک از این اتاق‌های فرار هوش و جرات کافی رو دارید؟

راز زیرزمین: توی یک اتاق کاملا تاریک، با هر قدمتون ردی از خودتون به جای می ذارین و غبارهای روی عروسک های قدیمی رو به هوا پخش می کنین. ولی وایسا ببینم، اگه رو عروسکارو غبار گرفته پس بچه‌ها با چی بازی میکنن؟! اینجاست که می فهمین تو چه کابوسی گیر افتادین!

 

کراکن رو آزاد کن: افسانه‌های محلی خبر از یه موجود غول پیکری به نام کراکن توی دریای کارائیب میدن که به کمین افرادی که پا به ساحل میذارن نشسته، اما شایعه هایی هم وجود دارن که میگن این موجود میتونه به دست آدم ها اهلی بشه و هر کسی که بتونه اونو اهلی کنه، فرمانروای دریا میشه. در این اتاق با پیچیده ترین حوادث و حقه هایی رو به رو میشین که  فقط کشف حقایق میتونن شمارو از شر اونها خلاص کنن.



 

فرانسه


 

خودتون رو برای اتاق فرارهای  ترسناک و جذاب فرانسه آماده کنید! تو این اتاق ها فقط باید به ترس‌تون غلبه کنین تا بتونین معماهای عجیب غریبی رو که در جریان داستان باهاشون روبرو میشین رو حل کنین. اما مگه ترس و اضطراب میذاره فکر کنین؟؟؟؟

هواپیما: این بازی خوراک اوناییه که جرات انجام کارهایی مثل سوار شدن به هواپیمایی با فضایی پر از استرس و اضطراب، رو داشته باشن. فقط یادتون نره کمربندتون رو ببندین و در امن ترین(!) وسیله‌ی نقلیه‌، معماهای پیش روتون رو حل کنین و به مراحل بعدی برسین.

سردابه پاریس: داستان سردابه مشهور پاریس برای خیلی از کارآگاه ها همیشه موضوع جذابی بوده. هر چند که تا حالا هیچ کدومشون نتونستن راز 6 میلیون اسکلتِ توی سردابه رو کشف کنن. تو این فضای تاریک و خطرناک شما و دوستاتون باید به دنبال راز قتل این همه آدم توی این سردابه که دهه هاست برای خیلی ها مرموز مونده، بگردین. وقتی هم که این ریسک رو قبول کردین،حتما عواقبش رو هم در نظر گرفتین. البته یک حقیقت در مورد این سردابه وجود داره: هیچکس دلش نمیخواد زیاد اونجا بمونه!  


 

منبع: مجموعه اتاق فرار های اسکیپ کیوب 


 


اتاق فرار یک بازی ایده آل برای آن دسته از افرادی است که همیشه آرزو داشتند تا به جای نقش اول  ویدیو گیم، کتاب یا یک فیلم مورد علاقه‌شان بودند. این بازی را می‌توان به صورت چند نفره انجام داد، شما و دوستانتان در یک اتاق حبس می‌شوید و باید با حل معما و روبه‌ رو شدن با چالش‌های مختلف راه فرار را پیدا کنید. هر اتاق، چندین سناریوی مختلف دارد مثل فرار به عنوان یک جاسوس بین­‌المللی، گریز از یک خانه جن زده یا حتی فرار از یک مقبره مصری. بازیکنان باید از معما­ها، راهنمایی ها و سرنخ های موجود در اتاق­‌ها استفاده کنند و در زمانی محدود زاه فرار از اتاق را پیدا کنند. در این مقاله به معرفی این بازی و تاثیر آن بر ذهن می‌پردازیم. 

 

اتاق فرار از کجا شروع شد؟

 

اولین اتاق فرار مدرن توسط یک انتشارات ژاپنی به نام SCRAP در کیوتو به وجود آمد و به صورت یک بازی 5-6 نفره در یک اتاق انجام شد، اما حالا SCRAP  با رویدادهای فرار چند هزار نفره در یک مکان مشترک شناخته می­شود. از آن زمان این بازی تبدیل به یک رویداد بین‌­المللی شده و در بیش از 60 کشور جهان از جمله ایران اجرا می­شود.

 

برخی از مزایای اتاق فرار برای سلامتی ذهن

 

یادگیری مسائل جدید

 

پیدا کردن و کشف حقایق جدید و آموزش آن به دیگران در ذات انسان است. در دوره مدرن که سرعت و بازده بالا حرف اول را در جهان می­زند، ما از مطالعه کتب قطور فاصله گرفته و فرصت خواندن این مطالب را نداریم. در اتاق فرار ما به صورت مستقیم و محسوس محیط را تجربه کرده و در آن غوطه ور می‌­شویم. محیطی که ما را ترغیب به تعامل فیزیکی با تکنولوژی ها، متون و کدها می­کند. یک تجربه تعاملی واقعی که همتا ندارد.

در ادامه ما به مزایای اتاق فرار برای سلامتی می پردازیم.

 

تحریک حواس

 

زیبایی اتاق فرار این است که شما مرکز تحرکات هستید. این زمانی است که شما بیشتر از بینایی، لامسه، بویایی و دیگر حواس خود نسبت به محیط استفاده می­کنید. زمانی که شما وارد اتاق فرار می شوید، حواس‌تان تحریک می­شود، چرا که غریزه بقا در شما فعال شده و با تیم خود شروع به پیدا کردن راه خروج می­کنید.

 

بهینه سازی مهارت های حرکتی

 

حل کردن پازل ها باعث بهینه سازی مهارت های حرکتی می­شوند، که گاهی اوقات به اصطلاح، آن را "هماهنگی دست و چشم" و یا "آگاهی فضایی" نیز خطاب می­کنند. همانطور که ما رشد کرده و بزرگتر می­شویم، آگاهی ما نیز از دنیای اطراف افزایش پیدا می­کند. تعامل و فعالیت های منحصر به فرد این بازی به بهینه سازی مهارت هایی از قبیل تخمین فاصله و واکنش های فیزیکی به موقع  کمک می­کند. حل پازل ها در دنیای سه بعدی در اتاق فرار موقعیت هایی را فراهم می­کنند که فعالیت­های اجتماعی زیادی،  توانایی فراهم کردن آن را ندارند.

 

افزایش توانایی در برقراری ارتباط و تعامل اجتماعی

 

انسانها به تعامل اجتماعی نیاز دارند و این در غریزه ماست. هنگامی که تحت فشار قرار می گیریم، برای حل چالش‌ها مجبور به تعامل با محیط اطراف می شویم. اتاق فرار هایی مثل اسکیپ کیوب، تیم ها را در شرایطی قرار می­دهند که تعامل اجتماعی، برای پیروزی در آنها حیاتی است. از آنجایی که ما در دنیای دیجیتال غوطه ور هستیم، صحبت کردن به صورت رودررو ممکن است روز به روز برای ما کمتر اتفاق بیفتد، اتاق­های فرار، ما را به مشارکت در بحث‌­ها و مکالمه با یکدیگر ترغیب می­کنند.

 

افزایش توانایی حافظه

 

همانطور که همگی می دانیم، با افزایش سن حافظه ما با مشکلاتی روبرو می­شود. پازل ها و چالش ها می­توانند یک راه عالی برای تقویت حافظه باشند، چرا که در تعامل با کدها، نماد­ها و یا زبان همراه هستند، بعضی از اتاق های فرار مثل اتاق فرار اسکیپ کیوب  شما را موم به تمرکز و صرف انرژی برای به یاد سپردن برخی اطلاعات و استفاده از آنها در مراحل بعدی بازی میکنند. این تمرین می تواند تاثیر مثبت بسزایی بر روی تقویت حافظه داشته و به ما در زندگی روزمره کمک شایانی کنند.

 

افزایش آگاهی

 

از آنجایی که ما در فضایی ناشناخته شروع به اکتشاف می کنیم و از دنیای روزمره خود به صورت موقت فاصله گرفته و در دنیایی جدید مجبور به کسب اطلاعات و استفاده از آنها به صورتی منحصر به فرد برای پیروزی در چالش­‌ها می­شویم، این امر باعث تقویت توانایی جذب اطلاعات و استفاده موثر­تر از آنها می­شود.

 

افزایش حس شادی و رضایت از زندگی

 

با اطلاعات جدیدی که کسب و به صورت خلاقانه از آن استفاده کردیم، بعد از خروج از اتاق فرار حس رضایت و لذت زیادی خواهیم داشت، هنگامی که در حال حل چالش ها در اسکیپ روم  هستیم آدرنالین خون ما افزایش پیدا کرده و هنگام خروج از اتاق حس موفقیت به ما دست خواهد داد.

امروزه در بسیاری از کشور ها از جمله ایران اتاق فرار وجود دارد و مخاطبان زیادی را جذب خود کرده است، مجموعه اسکیپ کیوب با چهار شعبه (توچال، بلوار دماوند، ایران مال، اپال) با هفت اتاق فرار جذاب، در این زمینه جزو تیم های موفق است.

اتاق‌ فرارهای این مجموعه شامل:

 

  •   اتاق فرار   Ocean Six: برگرفته از فیلم های Ocean’s Eleven  به مدت زمان 70 دقیقه شما را به چالش میکشد.

  •  اتاق فرارDead End: الگو گرفته از سری بازی های Silent Hill  شما را به مدت 90 دقیقه با ترس و دلهره به کشف معماها و حل آنها فرا می خواند

  •  اتاق فرار   Los santos: پلیسی و ی و بسیار دشوار به مدت 90 دقیقه هوش شما را زیر ذره بین قرار می­دهد.

  • اتاق فرار Behind The Bars: بر پایه داستانی از جنگ جهانی دوم، شما باید از زندان نازی ها فرار کنید.

  •   اتاق فرار  Blow your Candles: در 70 دقیقه باید معمای یک قتل را به سرانجام برسانید.

  •    اتاق فرار  Movie Night: براساس اتفاقی واقعی در سال 2012.

  •    اتاق فرار My name is Sydney: مرتبط به سناریوی Dead End  تدوین شده و 75 دقیقه مملو از ترس و دلهره.


 

منبع: مجموعه اتاق فرارهای اسکیپ کیوب 


 


بعضی وقتا، آدم دوست داره از زندگی روزمره‌ش برای چند ساعت دور بشه و یک چیز متفاوت رو تجربه کنه.مثل یه بازی هیجان انگیز و ترسناک، مثلا اتاق فرار! تو این بازی به جز کلی پازل و معما واسه حل کردن، قراره کلی هم بترسیم.  یکی از هدف‌های طراح‌های اتاق فرار هم همینه. تجربه‌ای فراموش نشدنی و مملو از هیجان! تو این مقاله میخوایم چند تا از بهترین و ترسناکترین اتاق‌های فرار دنیا، در قاره آمریکا رو بهتون معرفی کنیم.

 

 

 اتاق فرار زیرزمین

 

آمریکا، ایالت کالیفرنیا، لس آنجلس

توی این اتاق فرارِ فوق ترسناک، شما توسط ادوارد تَندی اسیر شدید. ادوارد فردی‌ست نابغه و عشق معما، که خب ذائقه‌اش با بقیه کمی متفاوته! نه تنها معتقده که سبزیجات نمی تونه جای گوشت رو در رژیم غذایی بگیره، بلکه طعم گوشت آدمیزاد رو هم به هر گوشت دیگه‌ای ترجیح می ده. این دوست خوش خوراکمون یک عقیده و منطق ساده  دیگه هم داره. خیلی ساده است، به عقیده ادوارد آدم های کم هوش لایق زندگی نیستن! پس با طرح معماهای پیچیده هم آدمها رو الک می کنه و  هم سرگرمی آشپزی‌اش رو دنبال می کنه. شما 45 دقیقه وقت دارین تا معماهای آقای تَندی رو حل کنید و از این مخمصه جون سالم بدر ببرید… اگر موفق بشین که شما رو به خیر و ادوارد رو به سلامت!! اگه نه… خب، فکر می کنید با چه سسی قراره سرو بشید؟

 

 

 

تسخیر نوریکو

 

کانادا، انتاریو، تورنتو

 

اگه اهل فیلم ترسناک باشید حتما میدونید که ژاپنی‌ها سابقه خوبی توی فیلم‌های ترسناک دارن و خیلی از فیلمهای ترسناک مطرحِ هالیوود در نهایت یک کپی از یک فیلم یا اثر ژاپنیه. اتاق فرار "تسخیر نوریکو" هم با همین حال و هوا ساخته شده. داستان دختر نوجوانی که پدرش مانع رسیدن او و عشقش به هم می‌شه، تصمیم به خودکشی می‌گیره و روحش کل خانواده رو از زندگی ساقط میکنه! این اتاق فرار از دیزاین بسیار قوی و ترسناکی بهره‌منده و دکور سنگین فضای بازی به تنهایی شمارو در بازی شوکه خواهد کرد. برای مثال پلکانی که به طبقه دوم میره و کاملا توی تاریکی فرو میره، بالا رفتن ازش دل شیر میخواد!! فضای تاریک، صداهای ترسناک و یک روح سرگردان دل شکسته کافیه تا تمام شرکت کننده‌های این اتاق فرار رو از ترس سکته بده.

 

 

 

اتاق 479

 

آمریکا، ایالت نیویورک، نیویورک

 

بزرگترین اشتباه زندگی شما وارد شدن به این خوابگاه متروکه است. منظورمون فقط بازی نیست! کلا! تجربه‌ی این اتاق فرار و امتحان کردنش واقعا اشتباهه! واقعا ترسناکه و روی روح و روان و زندگیتون قطعا تأثیر منفی میگذاره! داستان اما از این قراره که با وجود اینکه چندین ساله درِ این خوابگاه تخته شده، ولی همیشه صدای گریه و ناله‌ای از داخل به گوش میرسه. به محض ورود شما به این ساختمونِ خرابه، در پشت سر شما با یک صدای قیریییییژ خاص و به یاد ماندنی بسته میشه، و از حالا هرچی جلوتر برید قراره مرز بین واقعیت و توهم براتون کمرنگ تر بشه.

 

 

اتاق فرار تیمارستان

 

آمریکا، ایالت کانِتیکت، اورَنج

 

دکتر دیوانه در کمین شماست!

شایعه شده که مریض‌های سابق یه تیمارستان متروکه در بوستون، که همشون مردن، تحت آزمایش‌های غیر انسانی دکتر بوردن بوده‌اند. شش کارآگاه برای تحقیق درمورد همین مسئله وارد این تیمارستان میشن و همگی ناپدید میشن. بعد از این اتفاق شما و دوستان کارآگاهتون متوجه رفت و آمد دکتر بوردن به ساختمون میشین. یعنی این دکتر دیوانه با این همه آدم چیکار کرده؟؟ سعی کنین قبل از برگشتن دکتر به تیمارستان افراد گم شده رو پیدا کنین و راز این محل کابوس‌وار رو حل کنین!!

 

 

 

اتاق جادوی سیاه

آمریکا، ایالت کالیفرنیا، آناهِیم

باید گفت اتاق فرار جادوی سیاه بیشتر از اینکه شبیه به یک اتاق فرار باشه، شاید شبیه به یک فیلم ترسناکه، و شما هم از قضا بازیگرهای این فیلم هستید. در همان ابتدا و زمان ورود به اتاق بر اساس تیپ شخصیتی، شما و دوستانتون هر یک  نقشی به عهده میگیرید، کارآگاه، بچه خرخون، یاغی و یا … . معماها هم به دو شکل تقسیم می شوند، یک سری رو گروهی حل میکنید، و اما سری دیگر رو باید یک شخص معین به تنهایی وارد عمل بشه. اینجا دقیقا همون جایی است که قراره حسابی بترسید. وقتی خودتون رو جدا از دوستانتون اما نه کاملا تنها، که کنار یک جادوگر سیاه می‌یابید.

 

 

 

امیدواریم که حال و هوای این اتاق‌های فرار رو دوست داشته باشید و اسم و جاشون تو خاطرتون بمونه که اگر قسمت شد (هم کرونا تموم شه و هم بتونید ویزاهای مربوطه رو بگیرید)، بتونید حتما بهشون سر بزنید و ترس و آدرنالین اون‌ها رو از نزدیک تجربه کنید.

اما باید اضافه کنیم که خواهشا دقت داشته باشید، هرچند ترس، هر چه بیشترش جذابتره! اما تجربه بازیتون هرچه قراره ترسناکتر باشه، می‌بایست از استانداردهای ایمنی و اخلاقی بیشتری هم برخوردار باشه.  

ایجاد ترس به هر قیمتی منطقی نیست. مثال ساده اینکه ما یک مار بوا رو بگذاریم تو اتاق در انتظار شرکت کننده. جدا از اینکه این کار مصداق حیوان آزاریست و ممنوعه، ولی خب بله! واقعا ترسناکه! چون واقعا میتونه استخونتون رو خورد کنه! ترس باید کنترل شده، مهار شده و در چهارچوب قوانین و استانداردهای تعریف شده باشه.

پس همواره دقت داشته باشید که به قیمت تجربه ترس، اجازه ندهید امنیت جانی شما به خطر بیفتد و یا به حقوق شخصی شما تعرض شود.

 

آنچه حتما در بلاگ دیگر به آن خواهیم پرداخت، مرز ترس با خطر بالقوه، و مرز اتاق‌های فرار ترسناک از یک سو با خانه های وحشت، و از سوی دیگر با خانه‌های شکنجه است. پس حتما ما و بلاگ هامون رو دنبال کنید. 

 

منبع: اسکیپ کیوب 


 تو این بلاگ میخوایم به معرفی یکی از ترناک‌ترین و هیجان انگیزترین بازی‌های دنیا بپردازیم. بازی p.t ساخته‌ی آقای هیدئو کوجیما.

 

این آقای هیدئوی جوان ، از همون اول مغزش خوب کار می کرده ! و از همون اول هم می دونسته تقریباً جاش کجاست. کلاً به سینما و تصویرگری علاقه داشته و شاید چون به خودش باور نداشته اول تو سرش بوده که بازیگر شه . کمی که بزرگتر می شه و افکار مریضش ( ما اینجا از لفظ مریض بودن افکارش به نیت تمجید و استثنایی بودنش استفاده کردیم ) با دایره ی لغت بیشتری مواجه می شه ، تصمیم می گیره بنویسه ! اون داستان های کوتاهش رو برای مجلات ژاپنی ارسال می کرده و مثل دوران بلوغ هر هنرمند نابغه ی دیگه ای ، نوشته های این دوستمون هم به چشم مجله ها نمیاد و هرگز چاپ نمی شه ! البته الآن می گن دلیلش این بوده که اون مجله ها دنبال داستان های ۱۰۰ صفحه ای بودن و داستانهای هیدئو کوجیما اصولاً سه برابر حجم داشته، ولی شما به ما بگید این آخه دلیل می شه ؟!

 

اجازه بدید از خالق اثر ، کوجیما شروع کنیم. هیدئو کوجیما ، متولد ۲۴ اوت ۱۹۶۳ یعنی می شه گفت اول شهریور ماه سال ۱۳۴۲ در توکیو ، ژاپن در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود . ؟ نه ما از خانواده اش دیگه جدی خبری نداریم. اونچه از خانواده ی کوجیما می دونیم اینه که کم تو ژاپن مهاجرت نکردن و از وقتی که هیدئو حداقل بدنیا اومده ،  ۲ مرتبه ، از توکیو به شیراساکی در مرتبه ی اول و در مرتبه ی دوم از شیراساکی به کاوانیشی مهاجرت داشتند.

 

 

خلاصه بریم جلوتر ، قسمت بعدی از زندگی کوجیما خیلی شبیه خودش نیست و فکر کنم به اصرار خانواده در دانشگاه دوره ی اقتصاد رو شروع می کنه. هرچند در همین مدت به نحوی خودش رو با فعالیت های فیلم سازی هم سرگرم می کنه. اما هرچه جلوتر می ریم ، این جاش رو دیگه باید از دوستان و هم دانشکده ای هایش  بپرسیم که چطور هیدئو بار دیگه به علایقش فرمون می ده و از فیلم سازی و کارگردانی که آخرین هدفش بوده، در سال چهارم دانشگاه به یکباره دست از تحصیل اقتصاد می کشه و نه فقط خانواده که دوستانش رو هم شگفت زده می کنه !

 

هیدئو کوجیما در سن ۲۳ سالگی وارد شرکت بازی سازی امی می شه و پروژه ی متال گیر استارت می خوره. می خوام بگم قبل از اینکه کوجیما برای خودش کوجیما بشه ، اینکه ۲۳ سالگیت رو با امی شروع کنی، آرزوی خیلی از ما بازی دوست ها می تونه باشه . درسته ؟ فقط یک سال زمان می بره و متال گیر در سال ۱۹۸۷ در ژاپن و اروپا عرضه می شه و کلییییی سر و صدا می کنه. و خیلی جای سؤال برای سازنده هاش نمی گذاره و بدون وقفه در سال ۱۹۹۰ و ۱۹۹۸ ، سری های دوم و سوم متال گیر با پسوند سالید اسنیک و سالید عرضه ی بازار و این مرتبه روی کنسول پلی استیشن اجرا می شه ! و بوووممم !!! کوجیما به هدفش می رسه و دیگه تبدیل به یک چهره ی مشهور بین المللی در این صنعت می شه !

ازونجایی که این دوستمون صرفاً یک هنرمند عشق هنر و چل و دیدونه نبوده ، و تحصیلات دانشگاهی در زمینه ی اقتصاد داشته ، برخلاف خیلی از هنرمندای دیگه حواسش به جیبش هم بوده و خیلی سریع شرکت کوجیما پروداکشنز رو به عنوان تابعه ای از کمپانی امی ثبت می کنه و به بازی می آره.

همکاری این شرکت با امی تا سال ۲۰۱۵ ادامه داشت و آخرین کار مشترکی که عرضه شد کماکان از سری بازی های متال گیر بود که سی و یکمین سری از بازی های این مجموعه در سیستم عامل های مختلف محسوب می شد و اسمش بود متال گیر ۵ : فانتوم پین.

اما ! اما این وسط یک کار نصفه نیمه ی دیگه ای هم بود که هرچند این جدایی باعث شد کار شهید شه به نحوی و هیچ وقت نه تنها نسخه ی نهایی بازی عرضه نشد ، که حتی دموی بازی هم از فروشگاه پلی استیشن حذف شد !  و این بازی چیزی نیست جز بازی P.T.  از سری بازی های سایلنت هیل امی.مجموعه ای که به خودی خود یکی از سری بازی های مشهور کمپانی امی بود و این مرتبه با حضور کوجیما در بخش کارگردانی و طراحی می تونست به یکی از مادگارترین بازیهای طول تاریخ این صنعت تبدیل شه ! باور کنید اغراقی در کار نیست ! کافیه شما با دموی این بازی که در ۱۲ اوت ۲۰۱۴ عرضه شد و فقط ۳۰ دقیقه زمان داشت آشنا باشید. خیلی ها جرأت بازی کردنش رودر شب یا  تنهایی نداشتن  و حتی باور کنید خود بنده ! بازی رو در حالت بی صدا و MUTE   نهایتاً تونسته ام تموم کنم. 

 

 

 

این بازی که قطعاً مثل مابقی سری های بازیش در ژانر ترس و وحشته ، با کارگردانی کوجیما جداً از جلوه های ترس نمی گیم جدید اما ویژه ای برخورداره که شاید صرفاً ترکیب دقیق و زمان شناسی عالی در طراحی بازی موجب می شه تا این اندازه ترس بر شما غلبه کنه.

 داستان ازونجایی که ماهیت بازی یک دمو قرار بوده باشه خیلی واضح مطرح نمی شه و خیلی سر و ته خاصی نداره. شما وارد یک خونه ای می شید با یک پلان عجیب و غریب و از طریق آنچه از صدای رادیو پخش می شه صرفاً متوجه می شید که یک مرد در این خونه مرتکب قتل همسرش و دو فرزندش شده. و به دو مورد قتل مشابه دیگر هم در سطح شهر اشاره می شه ( اینجا همونجاییه که ما ایده ی اتاق فرار MY NAME IS SIDNEY رو برای سناریوی ترسناک دوممون ایده گرفتیم که در عین حال که داستان به داستان اتاق فرار DEAD END متصل و مرتبطه ، ترتیب در بازی مطرح نباشه و پیش شرط و پیش نیازی برای تجربه ی هر یک از بازی ها وجود نداشته باشه ). در این بازی بر خلاف دیگر سری بازی های سایلنت هیل ، تصویر بصورت اول شخص نمایش داده می شه و  کاراکتر شما از هیچ ابزار و توانایی خاصی برخوردار نیست و همین مواجه شدن شما با هر اتفاق ماورا طبیعتی رو بخصوص اگر روح خصمانه ی لیزا باشه ، سخت تر و ترسناکتر می کنه.

جالبه بدونید در طراحی ظاهر کاراکتر لیزا ، کوجیما از دو شخصیت Yurei  و Ubume فرهنگ سنتی ژاپنی استفاده کرده و بهتون پیشنهاد می کنم اگر می خواید بیشتر خودتون رو بترسونید حتماً این دو اسم رو گوگل کنید و یا راجع بهشون بخونید و یا به دیدن نقاشی ها و تصویرها اکتفا کنید ! چرا یه ملیت یه همچین شخصیت های ترسناکی باید تو فرهنگ کهنش داشته باشه آخه ؟!!! واقعا چرا ؟!

بگذریم. شما صرفا در بازی حرکت می کنید و در تصویر می تونید زوم کنید که با انجام یک سری مشاهدات صرفاً در بازی پیش می روید و هربار که از زیر زمین خانه خارج می شوید، دوباره خودتون رو در سردر ورودی خونه می بینید.

شبها یکی پس از دیگری سپری می شوند تا در نهایت در اصلی منزل باز می شه و شما بالاخره هر ساختمان خارج و  به خیابان راه پیدا می کنید. اینجاست که دموی کات سین و تریلر بازی نمایش داده می شه ، و دو چیز توجه شما رو بخودش جلب می کنه ، اسم بازی سایلنت هیل و البته نقش آفرینی نورمن ریدس در بازی ! اومدم بگم حیف ! که این بازی نسخه ی کاملش عرضه نشد که ما از بازی نورمن ریدس لذت ببریم که خوب، کوجیما بعد از جداییش از امی و ساخت بازی Death Stranding  با کمپانی خودش ، این جای خالی رو پر کرد و می تونید حسابی با نورمن ، نقش آفرینیش و شکلک هایی که تو آینه اتون در میاره خودتون رو راضی کنید.

 

خیلی بیشتر از این حرفها می شه از کوجیما ، سایلنت هیل ، دث استرندینگ و دیگر اسمها و موضوعاتی که در این بلاگ مطرح شد براتون بگیم ، اما باشه برای بلاگ های بعدی شاید.

در آخر،  آنچه در اتاق فرار DEAD END  از مجموعه ی اسکیپ کیوب طراحی شده ، عیناً طراحی و بازسازی همین بازیP.T.  با المان های حتی الامکان یکسان و روایت داستانی کاملاً برابر است. پس خیلی دنبال داستان روشنی نباشید ، دنبال چرا ها نباشید و صرفاً انچه کوجیما برای مخاطبینش در مانیتور سول های بازیشون طراحی کرده رو ، اینبار در واقعیت لمس کنید و تجربه کنید. 

 

منبع: اسکیپ کیوب 
 


ما قصد داریم تا در بلاگ های مختلف براتون از گوشه و کنارهای جنگی بگیم که برای چه کسایی که تجربه اش کردند و چه کسایی که فقط ازش خوندن و شنیدن، هنوز مثل یک کابوس باور نکردنی جلوه می کنه. خیلی خلاصه بهتون بگم ، فرض کنید دارید با دوستاتون مونوپولی بازی می کنید ، وسط بازی هرکی مدام تیز بازی در بیاره و جر بزنه ، ولی به جایی برسه که همه صبرشون سر برسه و از روی لجبازی یا عصبانیت و هرچیزی ، تمام شرطهای دوستی قبل بازی رو فراموش کنن ، بزنن زیر میز و یهو با هم گلاویز شن ! همین اندازه واقعاً پیش بینی نشده !

 

یکی از سناریوهایی که حتماً  پیشنهاد می شه در مجموعه ی اتاق فرار های اسکیپ کیوب بازی کنید و باید با تعداد بالا ( حد اقل ۶ نفر ) تجربه اش کنید ، سناریوی BEHIND THE BARS  هست.موضوع کلی این سناریو فرار از زندانه ، و خیلی دلهره آور و بعضی جاها ترسناک حتی طراحی شده، اما ماهیت اصلیش از اونجایی شکل می گیره که شما در یک زندان نازی در برلین زندانی هستید. پس قطعاً آنچه سناریو در طراحی فضا، دکور ، داستان و معماها ازش تبعیت داره ، موضوعیت جنگ جهانی دومه.

 

خوب اجازه بدید قبل از هر چیز تاریخی که به عنوان دوره ی جنگ جهانی دوم در تاریخ ثبت شده رو قید کنیم. آنچه ثبت شده اول سپتامبر ۱۹۳۹ تا ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ هست یعنی ۹ شهریور ۱۳۱۸ تا ۱۱ شهریور ۱۳۲۴. توی تاریخ شمسی جنگ جهانی حتی یک روز طولانی تر جلوه می کنه و مدت جنگ رو جای ۶ سال و ۱ روز ، ۶ سال و دو روز نشون می ده. ولی اگر کسی ازتون پرسید جنگ جهانی چقدر بطول انجامید تیزبازی در نیارید و همون ۶ سال و ۱ روز رو جواب بدین. بگذریم ، خیلی رو تاریخ شمسیش حساس نشید که تو همون تاریخ های میلادی ای که بهتون گفتم هم کلی جای بحث هست.

همونطور  که براتون مثال زدم ، اگر اون بازی مونوپلی رو مدنظر قرار بدید ، شما می تونید شروعش رو از بلند شدن میز و ریختن مهره ها در نظر بگیرید. یا می تونید از وقتی نشستید پای میز برای بازی درنظر بگیرید یا مثلاً از اولین کری خوندن هایی که تو بازی یا قبل بازی پیش اومده یا حتی از اولین جر زنی هایی که تو بازی رخ داده در نظر بگیرید. در واقعیت هم برای درنظر گرفتن تاریخ شروع جنگ جهانی دوم، همین اندازه و با همین منطق ها، نظرها و تاریخ های متفاوتی وجود داره.

اول سپتامبر ۱۹۳۹ که خوب تاریخ شروع حمله ی آلمان به لهستانه. زمانی که هشدار بریتانیا به آلمان نادیده گرفته شد و نهایتاً در تاریخ ۳ سپتامبر کشورهای بریتانیا، فرانسه، استرالیا و نیوزیلند رسماً با آلمان اعلام جنگ کردند و پس از گذشت چند روز اتحادیه ی آفریقای جنوبی در ۶ام و کانادا در ۱۰ سپتامبر به جمع کشورهای نام برده اضافه شدند.

 

برخی اما ایتالیا و حمله ی ایتالیا به اتیوپی در ۳ اکتبر ۱۹۳۵ رو آغازگر جنگ جهانی دوم می دونن و دسته ی سوم هم

جنگ دوم ژاپن و چین در تاریخ ۷ ژوئیه ۱۹۳۷ و یا حتی عقبتر از اون حمله ی ژاپن به منچوری در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱ رو شروع جنگ جهانی دوم می دونن.

بیشتر مثل اینکه بر می گرده به اینکه شما بخواید چه کشوری رو از متحدین بیش از بقیه مقصر جلوه بدید. ما راستش نظرمون به گروه سوم نزدیکتره و اون رو صرفا تاریخ شروع جنگ جهانی دوم نمی دونیم که معتقدیم پایان این جنگ جهانی هم به نحوی همین روز رقم خورده.

شاید جنگ های ژاپن و چین از محوریت جنگ جهانی دوم نبود ، اما با شروع جنگ در اقیانوس آرام به بخشی از جنگ جهانی دوم پیوست و شاید در واقع این متحد آلمان، کشور ژاپن بود که موجب شد تا کشور آمریکا بی طرفی خود را کنار بگذارد یا حتی زودتر از آنچه مدنظر داشت کنار بگذارد و وارد عمل شود و شمارش مع شکست آلمان نازی کلید بخوره. جدا از اینکه ژاپن اون سالها با ژاپنی که امروز می شناسید خیلیییی فاصله داشته و اصلاً این اندازه گوگولی و معصوم نبوده و از قضا توهم امپراتوری جهان رو در سر داشته ، اما اولین و نزدیکترین هدفی که در سر داشت به زانو در آوردن و سلطه بر چینی ها بود. آنچه روز بروز ژاپن رو خشمگین تر از پیش می کرد ، حمایت مالی ای بود که کشورهای آمریکا ، بریتانیا و شوروی به عنوان سه ابرقدرت از چین داشتند. آمریکا در این بین از سال ۱۹۳۹  معاهدات تجاری خود با ژاپن رو قطع کرد و کمی بعد از ژوئیه ۱۹۴۰، فروش سوخت به این کشور رو هم تحریم کرد و این محدودیت ها فشار زیادی به اقتصاد ژاپن وارد کرد. در سال ۱۹۴۰ در واقع علی رقم حمله های پراکنده ای که ژاپن به چین داشت ،‌ سرانجام این نبردها به بن بست رسیده بود و ژاپن می بایست استراتژی جدیدی پیش رو می گرفت. بنابراین تصمیم گرفت تا با اشغال شمال هندوچین ، علاوه بر قطع کردن خطوط ارتباطی چین و تضعیف حریفش ، برای حمله به مستعمرات اروپایی ها هم در موقعیت بهتر و استراتژیکتری قرار بگیره . و همین حرکت موج دوم تحریم های آمریکا علیه ژاپن رو به همراه داشت. فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی بلافاصله تحریم شد ! اما هرچه آلمان در اروپا بیشتر پیشروی می کرد ، ژاپن هم بیشتر برای فشار به اروپایی ها در جنوب شرق آسیا تشویق می شد، تا جایی که دولت هلند حاضر شد تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپن بفروشد. اما این مذاکرات در باقی موارد و منابع دیگر نتیجه نداشت و ژاپن که گفتیم روحیه اش با آنچه ازش در دنیای امروزی مطلع هستید خیلی متفاوت بود ، زیر بار نرفت و برای فشار آوردن به هلند و بریتانیا به جنوب هندوچین حمله ور شد. در پاسخ به این تهدید این مرتبه ایالات متحده آمریکا ، بریتانیا و تمامی کشورهای اروپایی تمامی سرمایه های ژاپن رو توقیف کردند و تحریم همه جانبه ی نفتی علیه ژاپن رو آغاز کردند. اگر نگیم ژاپن اون موقع شبیه ایران امروز بوده ، حداقل می تونیم بگیم برخورد دنیا با ژاپن اون روزها گویا خیلی شبیه به برخورد امروز همون کشورها با ایران امروزیه. این طور نیست ؟

اولین اشتباه ژاپن در حق متحد خودش همین جا رقم می خوره ، که مجبور می شه برنامه ی تهاجمیش علیه شرق دور شوروی رو که برای بهره برداری از وضعیت جنگی در غرب برنامه ریزی شده بود به واسطه ی همین تحریم ها کنار بگذاره. علی رقم اینکه آلمان نازی در حال تدارک حمله به شوروی بود و نیروهای زیادی رو در مرز با شوروی مستقر کرده بود ،  معاهده ی عدم تعرض شوروی و ژاپن در آوریل ۱۹۴۱ بین دو کشور امضا می شه. اگر گیم برد ریسک رو بازی کرده باشید حتماً متوجه می شید که آلمان نازی حتماً چقدر این وسط حرص خورده و به خودش پیچیده ! در واقع انقدر ژاپن خیال شوروی رو راحت می کنه که در تاریخ ۵ دسامبر ۱۹۴۱ که نیروهای نازی به حومه ی موسکو رسیده بودند ، با جابجایی نیروهای تازه نفس شوروی از مرز با ژاپن به جناح دیگر، شوروی  با یک ضدحمله ی سنگین موفق به عقب راندن ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتری تمامی نیروهای آلمانی از تمامی جبهه ها می شه.

در این بین اما ژاپن پیاپی درگیر مذاکرات با آمریکا بود تا شاید بتونه هم فضای ی رو بهبود ببخشه و هم جنگ با چین  رو به سرانجامی که دوست داره برسونه. اما ایالات متحده ی آمریکا مدام سر باز میزد و در همین بازه ی زمانی ، بصورت مخفیانه با دو کشور بریتانیا و هلند در طرح دفاع مشترکی در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات هر یک از ۳ کشور شرکت داشت که در نهایت با تقویت نیروهای آمریکایی در فیلیپین ، به ژاپن اخطار داد آمریکا در مقابل هرگونه تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.

ژاپن که هیچ راهی در پیشبرد مذاکرات متصور نبود ، در تنگنای تحریم ها ،‌ گزینه ی فرار به جلو رو مدنظر قرارداد و در عین تدارک خود برای حمله ، آخرین پیشنهاد خود را در تاریخ ۲۰ نوامبر ۱۹۴۱ به طرف آمریکایی خود ارائه داد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت می کرد به ازای قطع کمک های ایالات متحده به چین و همچنین اتمام تحریم نفت و دیگر تحریم ها ، نیروهای خود رو از جنوب هندوچین خارج کرده و دیگر به جنوب شرق آسیا ، مستعمرات اروپایی ها و آمریکا ، حمله نکند. پاسخ طرف آمریکایی ۶ روز بعد داده شد ؛ تخلیه ی چین و عقد پیمان عدم تخاصم با کشورهای غربی، بدون هیچ شرطی. این برای ژاپن معنیش خیلی واضح بود ، یا از تمام اهداف و برنامه هاشون در چین دست بکشن و یا منابع مورد نیازشون در مستعمرات هلند رو به زور تصاحب کنن. برای ژاپنی ها حالت اول غیر ممکن بود و از طرفی تحریم نفتی ، به خودی خود یک اعلان جنگ بود !

ژاپنی‌ها برنامه داشتن تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه داشت رو ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنی‌ها می‌توانستند منابع مورد نیاز خودشون رو از جنوب شرقی آسیا استخراج کنند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در اقیانوس آرام پراکنده بودند دفاع کنند و در ادامه برای جلوگیری از دخالات آمریکا ، ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده رو نابود و اونها رو از فیلیپین بیرون برونند. پس دومین و بزرگترین اشتباه ژاپن در تاریخ ۷ دسامبر (۸ دسامبر به وقت آسیا ) ۱۹۴۱ با شروع جنگ اقیانوس آرام و  حمله به نیروهای بریتانیایی و آمریکایی در پرل هاربر، فیلیپین، مالایا، تایلند و هنگ کنگ آغاز شد !

حمله ای که منجر شد از طرفی ایالات متحده ، بریتانیا ، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به طور رسمی با ژاپن اعلان جنگ کنن و از طرف دیگه ، آلمان نازی و دیگر کشورهای محور ( متحدین ) با آمریکا اعلان جنگ کنن !

 

بگذارید یک بار خیلی خلاصه بهتون بگیم دقیقا ژآپن چه اشتباهاتی کرد. و چرا این اشتباه ها به کل منجر به تغییر مسیر جنگ جهانی دوم و شکست آلمان نازی منجر شد.

آدولف هیتلر بعد از تصرف فرانسه می دونست تنها راه اینکه بریتانیا کوتاه بیاد و تسلیم شه اینه که بدونه یا دو ابرقدرت دیگه ، یعنی شوروی و آمریکا وارد جنگ نمی شن و یا اگر هم ورود کنن، در طرف دیگر جنگ پرچمدار خواهند بود. و می دونست شکست پیشین آلمان در جنگ جهانی قبلی ، یکی از دلایل بارزش جنگ در دو بازوی شرقی و غربی با اروپا و روسیه و تحلیل نیروی نظامی کشورش بوده است. به همین جهت در همان ابتدا پیش از حمله به لهستان با توافق پنهانی که در تقسیم لهستان به دو بخش شرقی و غربی بین خود و شوروی کسب کرده بود، در تاریخ ۲۳ اوت ۱۹۳۹ با شوروی پیمان عدم تعرض امضا کرد. حتی در نوامبر ۱۹۴۰ مذاکراتی بین شوروی و آلمان نازی جهت پیوستن شوروی به پیمان سه جانبه شکل گرفته بود و شوروی هم استقبال کرده بود. اما به دلیل امتیازاتی که شوروی از فنلاند ، بلغارستان ،  ترکیه و ژاپن در نظرداشت و  از نظر آدولف هیتلر زیاده خواهی تلقی می شد ، روابط ی و همکاری اقتصادی دو کشور تیره و تار شد و این دقیقاً زمانی بود که شوروی به ژاپن ومعاهده ی عدم تعرض بین دو کشور روی آورد.

این از اولین ابرقدرت که چراغ سبز رو ژاپن در واقع در آوریل ۱۹۴۱ روشن کرد و بریتانیا نهایتاً در کمتر از دو ماه ، در ژوئیه ی همان سال با دشمن دیرینه ی خود، شوروی، اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان را شکل داد.

 

دومین ابر قدرت رو هم که رسماً ژاپن پا روی دمش گذاشت و بی جهت و خارج از برنامه ، وقتی ازش توقع می رفت به شرق دور شوروی حمله ور شه، برعکس به موقعیت نیروهای آمریکایی هجوم برد و ایالات متحده رو رسماً وارد این جنگ کرد !

 

آدم یه متحد مثل ژاپن داشته باشه ، می تونه خیالش راحت باشه که در واقع احتیاجی به دشمن نداره. و به همین جهت جدا از هر آنچه مورخین در تاریخ آغاز و پایان جنگ جهانی دوم  مطرح می کنند، ما اینجا معتقدیم که جنگ جهانی دوم از همون روز جنگ دوم چین و ژاپن در ۷ ژوئیه ی ۱۹۳۷ شروع شد و راستش همونجا تموم شد !!! ژآپن یک تنه تکلیف کل جنگ رو روشن کرد . دستش درد نکنه. یعنی واضحتر بگیم ، اون بازی مونوپلی که زدید زیر میز و دعوا و درگیری شد رو یادتونه ؟ شما از همون موقع که زنگ زدید به هوشنگ و هوشنگ رو برای بازی دعوت کردید ! همه چی همونجا شروع شده و همونجا تموم شده !

 

ما حتماً براتون در بلاگ های بعدی بیشتر از گوشه و کنار جنگ جهانی دوم خواهیم گفت و امیدواریم که شما هم از خوندن این مطالب لذت ببرید.

پس فراموش نکنید، اگر به این دوره ی تاریک از تاریخ بشریت علاقه دارید و دنبال هیجان و اتاق فرار دلهوره آور یا حتی ترسناک هستید، حتما اتاق فرار BEHIND THE BARS  از مجموعه اتاق های فرار اسکیپ کیوب رو تجربه کنید. برای اونهایی که اطلاعات بیشتری از جنگ جهانی دوم دارن، کلی ایستر اگ تو این بازیمون داریم.

 

منبع : اسکیپ کیوب 
 


در ادامه معرفی بازی‌های ترسناک بذارید از یه بازی که نیمه دوم همین امسال ریلیز شده و به عنوان یکی از ترسناکترین بازی های سال شناخته شده، براتون بگیم. فراموش نکنید اگر در سال ۲۰۲۰ و با وجود تمام اتفاقات ترسناکش بازی ای بیاد و بتونه لقب ترسناکترین رو به خودش اختصاص بده ، حتماً !!! چیز خوفناکی باید باشه ! همونطور که گفتیم، Death Stranding نقاط مشترک زیادی با P.T. داشت، ولی حالا یه بازی جدید ساخته شده که باید گفت فقط شبیه نیست و در واقع داستانش عیناً و کاملا از P.T. الهام گرفته شده. امکان نداره بازی ترسناک Infliction (تحمیل) رو بازی کنید و از همون شروع بازی ، از قسمت منوی بازی حتی یاد P.T. و اتفاقات اون نیوفتید. همین کافیه که از لحظه ای که دسته ی کنسول رو دستتون میگیرید ، یک چراغ رو حداقل روشن بگذارید و روی صندلیتون میخکوب شید. 

 

چند وقت پیش یه بلاگ در مورد یکی از ترسناک‌ترین بازی‌های این دهه ینی P.T نوشته بودیم.این بازی از ساخته‌های آقای کوجیما ست و از سری بازی‌های سایلنت هیل، ساخته شرکت امی بوده که اولین بار به صورت یه دموی 30 دقیقه‌ای در سال 2014 معرفی شد. بعد از معرفی این بازی، کوجیما به خاطر مسائلی که الان نمی خواهیم بهشون اشاره کنیم، از کمپانی امی جدا شد و تشکیلات خودش رو راه اندازی کرد تا در سال 2019 یک بازی شاهکار دیگه رو به اسم Death Stranding روانه بازار کرد که البته نقاط مشترک زیادی با P.T. داشت. شاید اولین و واضح ترین و بارزترین نشانه اش حضور نورمن ریدوس به عنوان نقش اول داستان در هر دو بازی باشه. بگذریم ! قرار نیست بیشتر ازین از P.T  صحبت کنیم. اگه دلتون می خواهد ترس این بازی رو، نه از پشت صفحه کامپیوتر، که مستقیم و با پوست و استخوان خودتون تجربه کنین، حتما اتاق فرار DEAD END رو که بازسازی عینی این بازی کامپیوتریه رو تجربه کنید و پشت بندش اتاق فرار My Name Is Sidney  رو هم از دست ندید که میتونه برای شما و دوستانتون مکمل خوبی باشه!


 

این بازی که به صورت اول شخص طراحی شده، طی دو نسخه عرضه شده؛ نسخه اولیه توسط استودیوی مستقل استرالیایی Caustic Reality سال 20 به بازار اومد. این استودیو خودش هم داستان باحالی داره! کل کارای طراحی بازی و نویسندگی داستان و کلا همه چی به عهده مالک کمپانی، آقای Clinton McCleary انجام میشه!! یه چیزی شبیه اونچه در مجموعه ی اتاق فرارهای اسکیپ کیوب اتفاق می افته و با حداقل نفرات حداکثر خروجی گرفته می شه. بگذریم، خلاصه که اولین نسخه بازی که پابلیش میشه برای pc عرضه میشه و حسابی هم جایزه می بره. اما نسخه ای که جدیدا منتشر شده و اسمش Infliction: Extended Cut و شاید به روزرسانی شده‌ی همونه. روی تمامی کنسولها قابل بازیه و همینه که باعث می شه خیلی زود بین گیمرها تا این اندازه مطرح بشه!

 

بریم سراغ داستان بازی! همه این شناخت رو داریم که بازی‌ها و فیلم‌های ترسناک باعث می شوند شما به عنوان بیننده یا شرکت کننده یا بازی کننده، بترسید، درسته؟ ولی چیزی در مورد احساس دلهره چی ؟ میدونید؟ بین احساس ترس و دلهره مرز پر رنگ ! اما باریکیه. کارگردان‌های معروفی مثل هیچکاک بیشتر روی دلهره مانور میدن. این حس دلهره‌ست که نهایتاً توی قلب و روحتون نفوذ میکنه و شاید باید گفت از احساس ترس عمیق‌تر و شدیدتره. مثال واضح ترش ، شما توی فیلم های ترسناک تا نمیدونید با چی طرفید، دلهره دارید و از زمانی که اون موجود خبیث و ترسناک رو میبینید و یا باهاش آشنا می شید، دلهره ی شما تبدیل به ترس می شه. و باید گفت بهترین جنبه بازی Infliction هم همینه که ترس و دلهره رو همگام با هم پیش میبره و حسابی ضربان قلبتون رو بالا پایین می کنه !

 

اولش اینجوری شروع می شه که شما داخل ماشین هستید و وارد گاراژ یک خونه میشید و بازی به همین سادگی شروع میشه! ماها معمولا انتظار داریم که بازی‌های ترسناک یک موسیقی مرموز داشته باشن، ولی اینفلیکشن شما رو توی یه سکوت مطلق غرق میکنه، یه سکوت دلهره‌آور، تنها با صدای تیک تاک یک ساعت! یا هر چیز پیشبینی نشده ی دیگه ای. پس یادتون باشه حتما با هدفون بازی رو تجربه کنید . شما باید توی این خونه بزرگ بگردین و سرنخ‌ها رو جمع کنید. می پرسید چه سرنخ هایی؟ خب، اولش داستان گنگه و شما نمیدونید چه خبره، ولی هرچی در بازی پیش میرید توجهتون بیشتر به عکسهای روی دیوار که یک خانواده خوشحال و خوشبخت رو نشون میده جلب میشه و نهایتا از بین همین خاطرات شیرین گناهان گذشته‌تون رو کشف، و راهی به سمت رستگاری پیدا می‌کنید. اوه، راستی یک روح خبیث هم توی خونه همراهتونه و بعضی وقتا یهو توی صورتتون سبز میشه! تنها راه نجات‌تون توی این مواقع اینه که زیر تخت، توی کمد، یا هرجایی که دم دستتونه قایم بشید تا روح گوگولیمون تشریفشون رو ببرن.

 

بازی معما محوره و سرنخ‌ها و وسایلی که به مرور پیدا میکنید توی حل معماها کمکتون میکنن. در طول بازی شما با حل معماها، گوش دادن به صداها، و مدارک و شواهدی که پیدا میکنید کم کم متوجه می شوید که چی شده که سر از این خونه درآوردید و ما هم قرار نیست بیشتر از این بازی رو براتون اسپویل کنیم. پس در اولین فرصت ، یک شبی که فرداش کاری ندارید ( شاید همین دوران قرنطینه بهترین زمان باشه ) ، حداقل ۳ ساعتتون رو خالی کنید ، یک ذره خوراکی های شیرین رو کنارتون داشته باشید ، اگر جراتش رو دارید چراغها رو خاموش کنید ، هدفون رو لحاظ کنید و در آخر دکمه ی استارت رو فشار بدید ! شب خوبی رو براتون آرزو می کنیم ! یوهاها : )))

 

 منبع: مجموعه اتاق فرارهای اسکیپ کیوب 

 

 


بلاگی این هفته مون درباره یک سرقته ! یک سرقت هنری و راستش نه فقط یک سرقت که باید گفت مشهورترین سرقت هنری در طول تاریخ ! درسته ! سرقت منالیزا از موزه ی لوور فرانسه.

امروز می خوایم در راستای سناریوی جدیدمون ، اتاق فرار OCEAN’S SIX  در مجموعه اسکیپ کیوب ، در رابطه با سرقت یک الماس از یک کلکسیونر ایتالیایی است و با ایده گرفتن از سری فیلم های OCEAN’S ELEVEN  ساخته شده بنویسیم.

قبل از هر چیز اجازه بدید از این تابلو براتون بگیم.

این تابلو همونطور که می دونید توسط لئوناردو داوینچی نقاشی شده و شاید اسماً این نقاشی ۴ سال زمان برده، اما در واقعیت داوینچی کماکان اعتقادی به پایان کارش نداشته و در آخرین سال زندگیش ۱۵۱۹ کماکان مشغول اصلاح و یا تکمیل این اثر هنریش بوده.

در سال ۱۵۰۳ یک از اشراف زاده های فلورانس در ایتالیا به نام فرانسیسکو بارتولومئو به داوینچی سفارش نقاشی همسر سوم خودش رو ،‌ به نام لیزا آنتونیو ماریا می ده. بعد از ۴ سال آنچه در ظاهر نقاشی پایان یافته ی منالیزاست رو به فرانسیسکو نشون می ده و جالبیش اینجاست که کار رو اما به اون نمی فروشه ! اگر ایران بود حتماً قضیه ناموسی می شد و همونجا طرف دخل داوینچی رو میاورد. اما به هر جهت داوینچی فلورانس رو ترک می کنه و نقاشی رو با خودش به فرانسه می بره.

در رابطه با اینکه واقعاً چرا نقاشی رو تحویل فرانسیسکو نمی ده نظرهای مختلفی وجود داره ،‌اینکه واقعاً داوینچی معتقد بوده هنوز کارش روی نقاشی تموم نشده و خوب اتفاقاً همونطور که گفتیم در سال ۱۵۱۹ باز روی اون کار می کنه. یا اینکه به نحوی یا عاشق منالیزا بوده و یا حداقل عاشق آنچه از منالیزا خلق کرده بوده شده. به هر حال در نهایت این تابلو توسط خود داوینچی در اسل ۱۵۱۶ به پادشاه وقت فرانسه فروخته می شه. و بعد ها خیلی تو فرانسه ازین شهر به اون شهر جابجا می شه تا اینکه نهایتاً موزه ی لوور پاریس رو به عنوان خانه ی خودش انتخاب می کنه. آنچه این نقاشی منالیزا رو از دیگر اثرهای داوینچی متمایز می کنه ، به جهت تکنیک فوق العاده ی سایه روشنیست که داوینچی در شاهکارش استفاده کرده، اما باور کنید، آنچه شما از این تابلو می دونید و اون رو به عنوان مشهورترین اثر هنری دنیا  می شناسید ، هیییچ ربطی به داوینچی و یا هنر داوینچی نداره ! قیمت تابلو هم همینطور ! این همه کارهای دیگه ی هنری در همان دوره ی رونسانس وجود داره که تا همین ۱۰۰ سال پیش بمراتب از منالیزا گرونتر و با ارزشتر بودن. پس داستان چیه ؟ ما اینجاییم که همین رو براتون بازگو کنیم.

 

در سال ۱۹۱۱ ، در یک روز دوشنبه، ۲۱ آگوست ، موزه ی لوور با یک فاجعه روبرو می شه ! تابلوی منالیزا یا در زبان فرانسوی لاژد ( لبخند ژد ) سر جای خودش نیست ! همین کافیه تا غرور ملی یک کشور به اسم فرانسه زیر سؤال بره و تماما دنیا اون رو به عنوان بهترین سوژه ی روز رومه و رسانه ها انتخاب کنن ! بله ! شهرت این تابلو به همین سرقت بر می گرده و بس ! هر چه بیشتر این پرونده به طول انجامید ، به شهرت این اثر هم افزوده شد. همین ! درست مثل اونچه حالا در هنر روز دنیا و موزه ها خط مشی و الگو قرار گرفته شده و ارزش هنر رو نه خود هنر که داستانش و هرچه رسانه ای شدن داستانش تعیین می کنه. مثال بارزش اثر دختر با بالون از آثار بنکسی که در سال ۲۰۱۸ برای رسانه ای شدن هرچه بیشتر اثر، توسط خود هنرمند در جلوی چشم حضار ریش ریش می شه و نابود می شه ! البته یک کپی از کار بوده. بگذریم ! ما اینجا نیستیم که صنعت هنر رو بازبینی کنیم و نقد کنیم و صرفاً قصد داریم تا این داستان رو برای شما بازگو کنیم.

 

روزهای دوشنبه ، موزه ی لوور مثل تمام موزه های دیگه برای عموم تعطیل بوده. هرچند اگر تعطیل هم نبود ابداً فکر نکنید که مثل حالا سالانه بیش از ده میلیون بازدید کننده داشته. اون موقع موزه ها به مراتب خلوت تر بودن و به همین جهت از سیستم های امنیتی و نیروهای محافظ خیلی چیپ و غیرحرفه ای برخوردار بودن. طوری که اصولاً نیروهای محافظش رو افراد مستمری بگیر و یا بازنشسته ها تشکیل می دادن و اصولاً بهترین شغل برای چرت زدن بوده. به هر حال اولین بار در ساعت ۸:۳۵ صبح ، مدیر تعمیرات آقای پیکه متوجه می شه که تابلو سر جای خودش نیست. واکنشش چیه ؟ هیچی . به مسیر خودش ادامه می ده. پیش خودش تصور می کنه حتماً برای عکاسی به استودیو برده شده. اما کسی که پیگیر عدم حضور این تابلو می شه ، آقای لوئی برود ، نقاش برجسته ی اون روزها بوده که شهرتش به خاطر کپی از روی کارهای مطرح  و برجسته برای توریست ها بوده و از قضا در اون بازه مشغول کپی از روی نقاشی منالیزا بوده. این آقا که در عدم حضور تابلو کارش پیش نمی رفته ، پیگیر می شه و وقتی نگهبان خواب آلو به زور لوئی به استودیو عکاسی می ره ، تازه دوزاری دوستان می افته که اوه اوه ! چه گلی کاشتن !

ازونجایی که روحیه ی خوب و ریلکسی داشتن ، باز خوشبینانه تصور می کنن که شاید کار هنوز داخل موزه باشه ، پس مشغول گشتن در موزه می شن تا اینکه در راه پله ی بخش خدمات، با قاب و شیشه ی خالی اثر روبرو می شن ! دیگه می تونستن مطمئن باشن که خواب نمی بینن و باید مسئولین بالارتبه تر و پلیس رو در جریان قرار بدن.

دولت و پلیس فرانسه برای این پرونده ، کارآگاه لوئی لوپن رو انتخاب می کنه. مشهورترین کارآگاه نه فقط کشور که جهان ، که به نحوی برای خودش شرلوک هولمز اون دوره بوده. آقای هولمز با وارد عمل شدنش هرچند بیش از ۲۴ ساعت دیر به محل سرقت می رسه ، با این حال خیلی زود اسناد و مدارک خوبی رو بدست میاره. اول اینکه با بازپرسی از کارکنان موزه به زمان تقریبی سرقت پی می بره. زمان سرقت چیزی بین ۷:۳۰ تا ۸:۳۵ صبحگاه بوده ، زمانی که برای اولین بار، همان آقای پیکه متوجه عدم حضور تابلو می شه. از طرفی با آنچه یکی از کارکنان بخش تأسیسات مطرح می کنه، همان روز صبح ، فردی رو روی پله های کنار در خروجی، نزدیک به همان جایی که قاب خالی تابلو پیدا شده بوده، با دستگیره ی شکسته ی در می بینه. اما چون در قفل بوده حساسیتی نشون نمی ده و می گذره ! یعنی انقدر نیروها بیخیال بودن ! آنچه در مرحله ی بعد کارآگاه لوپن سراغش می ره ، قاب و شیشه ی خالی تابلو بوده. در اون روزگار پزشک قانونی تازه به دست آور اثر انگشت رسیده بود و از اونجایی که لوپن کارآگاه بروزی بوده ، خیلی سریع بر روی قاب به دنبال اثر انگشت می گرده . چرا که این موضوع هنوز رسانه ای نشده بود و هنوز استفاده از دستکش در بین سارقین جا نیوفتاده بود. اتفاقاً خیلی ساده اثر انگشتی روی شیشه پیدا می شه! این یعنی آقای لوپن تا یک قدمی دستگیری مجرم پیش رفته بوده ! در بانک اطلاعاتی پلیس فرانسه ، هفتصد و پنجاه هزار مورد اثر انگشت وجود داشت و در اون روز تنها راه، بازبینی دستی و تک تک موارد بود. آنچه کار رو سختتر می کرد، این بود که برعکس اثر انگشت روی اسلحه و دیگر آلت های قتاله ، نمی شد گفت اثر انگشتی که روی شیشه روئت شده، دقیقا می تونه مربوط به کدام انگشت باشه و ازین رو هر یک از هفتصد و پنجاه هزار مورد، می بایست برای هر انگشت جداگانه و هر یک ده مرتبه بازبینی و بررسی می شدند ! این می تونست روند پرونده رو خیلی خیلی کند کنه و با توجه به اینکه آبروی فرانسه در میون بود، اصلاً به تنهایی گزینه ی مناسبی نبود. پس لوپن می بایست سعی می کرد به گروه محدودتری برای بررسی اثرهای انگشت می رسید.

آنچه لوپن رو تشویق به محدود کردن این تعداد می کرد، نحوه ی برش دقیق و بی خطایی بود که در قاب خالی و برای جداسازی تابلو انجام شده بود. این ثابت می کرد فرد سارق فردی مسلط و احتمالاً از گروه سارقین ماهر بین المللی آثار هنری باشه. در این بین لوپن یک آزمایش ایده آل رو هم در محل جرم جام داد، تابلویی مشابه رو به ۴ قلاب جایگاه تابلوی منالیزا آویزون می کنه و از همکاران پلیسش می خواد که تابلو رو از دیوار بردارن. این کار با حضور دو نفر، بیش از ۵ دقیقه زمان می بره ! اما همین کار مشابه رو از یکی از نیروی خود موزه می خواد که انجام بده و تابلو در کسری از ثانیه از دیوار جدا می شه. پس یک دسته ی جدید به گزینه های لوپن اضافه می شه ! نیروهای حال حاضر و یا هرکه در گذشته با این موزه همکاری داشته و می تونسته این قلق رو بلد باشه.

در مرحله ی اول از ۲۵۶ کارمند موزه اثر انگشت گرفته می شه و بررسی صورت می گیره. نتیجه کماکان منفیه. گروه دوم گروهیست که با موزه جداگانه ، یا در گذشته همکاری داشته. یکی از این موارد ، کارگاه گوبیر بود که برای موزه قاب با شیشه های محافظ می ساخت. پس از ۵ نیروی این کارگاه خواسته می شه تا برای بازپرسی و گرفتن اثر انگشت به پلیس مراجعه کنن. تمامی اعضای کارگاه پیروی می کنن غیر از یک نفر. وینچنزو پروجیا. این واکنش مشکوک باعث می شه تا کارآگاه لوپن بدون فوت وقت به بررسی سوابق این فرد بپردازه. وینچنزو یک کارگر مهاجر ایتالیاییست که بدون تحصیلات و فقیره و از قضا سابقه ی کیفری هم دو مورد داره. آخریش چاقو کشیدن روی یک روسپی بوده که بخاطرش ۸ روز زندانی هم شده. نتیجه ای که کارآگاه لوپن می گیره اما منفیه ! از دید او این سرقت ابداً وجهه ی مادی نداشته و سارق از دید لوپن می بایست فردی پیشاپیش ثروتمند ، با فرهنگ و از طبقه ی بالای جامعه باشه و نه یک مهاجر بی سواد و بدبخت و کارگری دونپایه.

به هر جهت به خاطر اینکه این پرونده بزرگتر از این حرفهاست و لوپن باید به دولتت فرانسه هم پاسخگو باشه ، نه خودش که یک کارآگاه دونپایه و درخور مضنونش، و برای بازپرسی از وینچنزو به محل ستش می فرسته.

کارآگاه وارد یک اتاق با ۱۲ متر مربع مساحت می شه. یک تخت، یک میز و دو صندلی. وینچنزو با حداقل داشته اش، از او پذیرایی می کنه، به سؤالات پیش پا افتاده ی او جوابهای پیش پا افتاده تر می ده ، کارآگاه منزل که چه عرض می شه کرد ، اون دخمه رو یک بازرسی کلی و ساده می کنه و همونطور که ازش انتظار می رفته دست خالی به نزد لوپن بر می گرده.

حالا دو هفته از ماجرا می گذره. افتخار فرانسه خدشه دار شده و کماکان بزرگترین کارآگاه روز دنیا پاسخی برای اینکه چه کسی و چگونه این سرقت رو مرتکب شده نداره. مصاحبه نکردن لوپن با رومه ها ، خود بیشتر باعث می شد تا رومه ها و رسانه ها از خلاقیت و تخیل خودشون بهره ببرن و این داستان سرقت رو مدام جذابتر ، پیچیده تر و مهیجتر جلوه بدن. و نهایتاً ازونجایی که برداشت می شد مسئولین دولتی و پلیس دستشون به جایی نمی رسه ،‌رومه ها خودشون وارد عمل شدن و برای پیدا کردن این اثر هنری جایزه تعریف کردن. جایزه ای به ارزش پنجاه  هزار فرانک! چیزی بیش از یک میلیون پوند امروز !

این جوایز و تیتر رومه ها بودن که روز به روز به ارزش این تابلو و منالیزا می افزودن ! برای اینکه باور کنید این تابلو تا قبل از این واقعه این چنین ارزشی نداشت و این اندازه شناخته شده نبود، می شه به تیتر و عکس رومه ی واشینگتن پست اشاره کرد که درش از تصویر دیگری به اشتباه به جای منالیزا استفاده شده بود ! فکر کنید ! کسی امروز ندونه منالیزا چه ریختیه ؟! محاله !

به هر حال این پرونده ها برای پلیس و پیشبرد پرونده هم چندان بلا استفاده نبود و این تیتر و جوایز پلیس رو به مضنون جدیدی رسوند ! و اون کسی نیست جز پابلو پیکاسو ! پابلو هم مهاجر بود و هم با تمام آنچه لوپن از سارق در ذهنش تداعی کرده بود همخوانی داشت. از قضا در تفتیش منزل پیکاسو هم دو مجسمه از مجسمه های ایبریایی از متعلقات موزه ی لوور پیدا شد و پیکاسو هم نهایتاً به نقش خود در سرقت این تابلوها اعتراف کرد. او از این مجسمه ها اثری با نام دوشیزگان آوینیون در سال ۱۹۰۷ خلق کرده بود که از اولین آثار هنر مدرن محسوب می شد و از طرفی می شه به یکی از جملات مشهور او اشاره کرد که همواره می گفت :  هنرمند بد کپی می کنه و هنرمند خوب سرقت !   احتمالاً دقیقاً منظورش همین بوده.

به هر حال آنچه اون روزها پلیس به دنبالش بود منالیزا بود و نه مجسمه ها و پیکاسو بعد از چند روز بازداشت نهایتاً آزاد شد.

حالا ماه ها از سرقت گذشته بود ، مردم و رومه ها حوصله شان سر رفته بود و سوژه های جدیدتری رو دنبال می کردن. سوژه هایی مثل غرق شدن کشتی تایتانیک در آپریل ۱۹۱۲ دیگه مراتب جذابتر از این آبروریزی فرانسه و پلیس و کارآگاهش بود . پس پرونده هم به حالت تعلیق دراومد. کارآگاه لوپن در ۱۹۱۳ بازنشسته شد و مجبور شد کار حرفه ای خودش رو به ترین شکل ممکن رک کنه ! همه تقریباً این زن و این اثر داوینچی رو از خاطر برده بودن که در دسامبر سال ۱۹۱۳ ، یعنی ۲۸ ماه بعد از سرقت ، یک دلال آثار هنری بنام آلفردو جرین ، در فلورانس ایتالیا نامه ای دریافت می کنه. نامه ای به زبان ایتالیایی و مبدأ اما فرانسه. نویسنده ی نامه خودش رو لئونارد وی ( برداشتی از لئوناردو داوینچی ) معرفی می کنه و مدعی می شه تابلوی منالیزا رو در اختیار داره و حاضره با تخفیف و به قیمت پانصدهزار لیر معادل نیم میلیون پوند امروز به آلفردو بفروشه. چرا آلفردو اما ؟ در نامه قید می شه که چون شما ایتالیایی هستید و این اثر باید به خونه خودش برگرده !

آلفردو کمی تأمل می کنه ، چرا که در همین مدت ۳ سال بیش از ۶ نسخه ی قلابی از این تابلو با روشهای مشابه در آمریکا بفروش رفته بوده. اما در نهایت با مدیر نسخه ی ایتالیایی موزه ی لوور اوفیتزی ، آقای جووانی پوجی برای تأیید اصالت کار تماس می گیره و با نویسنده ی نامه برای ۱۷ دسامبر در هتلی در فلورانس قرار ملاقات می گذاره. آنچه آلفردو و همراهش در هتل باهاش روبرو می شن خارج از چیزی بوده که انتظار داشتن. جوانی ژولیده و بخت برگشته و ظاهراً بی استعداد. باید این مشخصات براتون آشنا باشه. نیست ؟ درسته ! این شخیست لئونارد وی کسی نیست جز وینچنزو پروجیا.

وینچنزو که برعکس آنچه شما انتظار دارید اصلاً آدم زرنگی نبوده خیلی راحت حاضر می شه تابلو رو برای مقایسه ی دقیقتر و تأیید اصالت به آقای رافائل بسپره تا با خود به موزه ی اوفیتزی ببره و در صورت تأیید اصالت مژدگانی برای او به هتل ارسال شه. و همون طور که می تونید پیش بینی کنید چیزی که نهایتاً در اتاقش رو می زنه ، مژدگانی نبوده و پلیس بوده. 

بیاید ۲ سال برگردیم عقب ، وقتی که کارآگاه لوپن جای خودش اون کارآگاه کودن رو برای بازپرسی و بازرسی به منزل وینچنزو می فرسته.  اتاقی ۱۲ متری که یک تخت داره ، یک میز و دو صندلی و یک تابلو به این قیمت. و چطور کارآگاه خنگ ما اون رو پیدا نکرده ؟ تابلو، زیر یک پارچه ی مخملی، روی میز بوده، همون میزی که روش وینچنزو از کارآگاه پذیرایی می کنه. خنده داره نه؟! ولی بیاید همه چیز رو گردن این کارآگاه بیچاره نندازیم. کارآگاه لوپن کافی بود تا اثر انگشت وینچنزو رو بگیره و با اثر انگشت روی شیشه تطابق بده. یا کافی بود عکسی از اون رو فقط به مسئول تأسیسات موزه نشون بده و بپرسه این همون چهره ایه که روی پله ها. دیده یا نه. و این پرونده می تونست خیلیییی زودتر و بدون رسوایی خودش و کشورش در کمتر از دو هفته بعد از سرقت بسته شه.

جالب اینجاست که این نقاشی طبق خواسته ی وینچنزو به مدت دو هفته در فلورانس ایتالیا به نمایش گذاشته می شه و بعد اما نهایتاً در تاریخ ۴ ژانویه ی ۱۹۱۴ به پاریس و موزه ی لوور بازگردانده می شه.

در آخر حکمی که برای وینچنزو صادر می شه ۱۲ ماه زندانه که جالب اینجاست فقط ۷ ماه اون رو می گذرونه. و این چهره ی بدبخت و بی سواد به چهره ای میهن پرست و قهرمان برای مردم ایتالیا مبدل می شه.

دو نکته ای که در انتها شاید جالب باشه بدونید ، اینه که با وجود اینکه امروزه سالانه نزدیک به ۴ میلیارد دلار ارزش ی آثار هنریه و این تجارت بعد از تجارت مواد مخدر و اسلحه ، سومین تجارت سیاه محسوب میشه ، آنچه وینچنزو در اون صبح دوشنبه به تنهایی و خودسرانه انجام داد،  کماکان بزرگترین سرقت هنری جهان محسوب می شه و این تابلو، یعنی منالیزا امروزه بیش از دو و نیم میلیارد دلار قیمت داره !

 

امیدواریم که از خوندن این بلاگ و این داستان لذت برده باشید ، شیطنتتون گل کرده باشه و بخواید مهارت ی خودتون و دوستاتون رو محک بزنید. پس پیشنهاد می کنیم حتما اتاق فرار OCEAN’S SIX از مجموعه ی اتاق فرار های اسکیپ کیوب رو تجربه کنید. 

منتظرتون هستیم.

 

منبع: اسکیپ کیوب 


اما چرا اسمش پوکر فیسه ؟ چون شاید اولین جایی که خیلی واضحتر ازش استفاده شده ، در بازی پوکر باشه. اگر با بازی پوکر آشنایی ندارید خیلی کوتاه معرفیش می کنیم. بازی پوکر یک بازی قمار با ورق پاسوره که در بازی، ورق خوب داشتن خیلی لازمه و همین باعث می شه آدمها مدام در حال بلاف زدن در بازی باشن. اگر ورقشون بده سعی کنن طوری جلوه بدن که ورقشون خوبه و بالعکس حتی ورقشون خوبه سعی کنن نشون ندن چه اندازه ورقشون خوبه تا شانس بردشون رو بیشتر کنن. خیلی سخته واقعاً این بازی رو در دو خط معرفی کرد. اما در همین اندازه بدونید برای بلاگ ما کافیه. کافیه یک نگاه به شرکت کننده های حرفه ایشون بندازید. اصولاً یا عینک آفتابی به چشم دارن. یا کلاهی سرشونه که چشماشون رو می پوشونه و یا حتی شالگردن دارن که نبض گردنشون رو بپوشونه ! اینا همشون نشونه هایی هستن که حریف می تونه باهاش دستتون رو بخونه ! حتی در این بازی برای شرکت کننده هاش یک سری حرکات مشخص هست که در طول بازی وقتی در انتظار حرکت حریف هستن، با مهره های ژتونشون انجام می دن تا در ناخودآگاهشون مرتکب حرکت اشتباهی نشن و دستشون لو نره.

 

این هفته میخوایم شما رو با مفهوم پوکر فیس ( Poker Face ) آشنا کنیم.مفهوم اصلی پوکر فیس در یک جمله ی کوتاه یعنی اینکه آنچه چهره ات و رفتار فیزیکیت جدا از خواسته ی تو به مخاطبت نشون می ده . اونچه تو به زبون نمیاری اما، چهره ات مطرحش می کنه. یا حتی بیشتر ، اونچه تو دروغ میگی و چهره ات دروغت رو لو می ده و عکسش رو نمایش می ده.

  می دونیم اگر این کلمه رو سرچ کنید تا ۲ صفحه از سرچ گوگلتون فقط لینک های مرتبط با خواننده ی مشهور آمریکایی با عینک درشتش لیدی گاگا خواهد بود. اما باور کنید این عبارت و مفهومش خیلی بیشتر از این حرفها می ارزه و می خوایم بهتون بگیم حتی از بابت مادی هم تاحالا خیلی بیشتر از لیدی گاگا و آهنگ و کنسرتهاش پول جابجا کرده !

 

پس با این اوصاف اولین برداشت هایی که از پوکر فیس صورت گرفته در این اندازه بوده که کی نسبت به دیگری ورق بهتر و یا بدتری داشته و همین خودش خیلیییییی بیشتر از خواننده ای که ازش صحبت شد پول جابجا کرده. اما پوکر فیس خیلی چیزهای دیگری رو نشون می ده و خیلی جاهای دیگه استفاده می شه. شما می تونید تشخیص بدید کی، کیو دوست داره. از کی یا از چه غذایی بدش میاد. اینکه طرفتون واقعا از اتفاق و یا شنیده ای از ته دل می خنده یا صرفاً حفظ ظاهر می کنه. اینکه طرف مقابل تا چه اندازه عصبانیه ، آیا فقط عصبانیه یا امکان داره بزودی به خودش یا به اطرافیانش آسیب بزنه ؟ و خلاصه اینکه هر حرفی که از طرفی زده می شه می تونید قضاوت کنید که راسته یا دروغه ؟

برای مثال در فرودگاه ها و یا دیگر اماکن عمومی که حفظ امنیت درش خیلی مهمه، اصولاً نیروهای امنیتی از آموزش های کلی چهره شناسی و پوکرفیس بهره مند هستن و ازش استفاده می کنن. به همین جهت پیشنهاد می کنم ، سعی کنید وقتی در فرودگاه هستید، بخصوص فرودگاه های بین المللی ، حتی اگر بدترین پیغام یا خبر رو در موبایلتون می خونید ، خونسردی خودتون رو حفظ کنید، وگرنه شاید باعث شه از تک تک گیت ها با حداکثر و انواع بازرسی های بدنی روبرو بشید. باور کنید بازرسی های بدنی کاملا بر اساس سلیقه ی مأمور روبروتونه. یا از چهره تون خوشش نمیاد. یا متأسفانه از نژادتون خوشش نمیاد و اگر نه حتماً یک استرسی، دلواپسی، ترس و یا خشمی در چهره تون دیده.

ما اینجا قصد داریم چند نمونه برای شما مثال بزنیم تا در کل با این مفهوم بیشتر آشنا شید. کتاب و مقاله در این رابطه زیاده. اما بنظرم خیلی سخت نگیرید. اگر می خواید بیشتر بدونید ، پیشنهاد می کنیم سریال LIE TO ME رو تماشا کنید. هم سرگرم کننده است و هم خوب تا اندازه ای آموزنده. برگردیم به مثال ها . مواردی که براتون کوتاه اشاره می کنیم نشانه های دروغ گفتنه. دروغ گفتن ، در این مفهوم رنگ نداره. دروغ یعنی هر زمانی که شما جدا از بخش حافظه ی خود ، از خلاقیتتون استفاده کنید. اینکه دروغ چه اندازه بزرگ یا کوچیک باشه خیلی در اینکه که شما سامانه ی عصبی خودمختار رو فعال می کنید تأثیری نداره و این سامانه همون سامانه ایه که قراره شما رو به مخاطبتون بفروشه ! پس مواظبش باشید.

 

  • دست به گردن و یا پشت سر زدن

  • دست به دهان زدن ( بخصوص وقتی فرد دو گوشه ی لب را فشار می دهد یعنی خود از کرده ی خود احساس پشیمانی می کند )

  • دست و یا خارش بینی

  • اگر فرد نشسته باشد ، شروع به جابجا کردن پاهای خود می کند ، گویی از شرایطی که درش قرار گرفته است راضی نیست.

  • اگر فرد ایستاده است ، صافتر و کشیده تر می ایستد

  • پلک زدن فرد کاهش میابد

  • شانه ی فرد ناخودآگاه جهش و تکان خواهد داشت

  • و .

 

 

حتی روش های رایج دیگری هم هست که استفاده می شود، البته در بازجویی ، وگرنه در مکالمات روزانه ومی ندارد شما تا این اندازه فرد رو به چالش بکشید که مطمئن شید دروغ یا راست می شنوید. اینکه برای مثال شما می توانید ابتدا از فرد سؤالی ساده بپرسید که مطمئن هستید برای پاسخگویی به حافظه ی خود رجوع می کند ، مثل اینکه دیشب شام چی خورده؟ فرد برای پاسخ لحظه ای از شما نگاهش را برداشته و به جهتی ( راست یا چپ ) خیره می شود و پاسخ شما را می دهد. شما دریچه ی نگاه و نیمکره ی کاربردی برای حافظه را شناسایی کردید و حالا می توانید از همان مخاطبتان سؤال مدنظرتون رو بپرسید. نگاه به جهت یکسان برابر با راستی و نگاه به خلاف جهت یعنی فرد در پاسخ از حافظه ی خود استفاده ای نداشته است ! آنچه دروغ شاید تلقی شود. هنوز باور ندارید ؟ کاری نداره ، بیاید این آزمایش رو امتحان کنید. از همان دوستی که در رابطه با شام ازش سؤال کردین بخواهید سؤال یکسان دیگری بابت ناهار روز گذشته رو بدون نگاه کردن به جهت خاطره و حافظه به شما پاسخ دهد. یا موفق نمی شود و یا کلللییی زمان می برد.

 

این موارد در چهره ی شما و اندام شما خلاصه نمی شود و حتی به گام صدای شما هم می رسد. شما از روی صرفاً صدای یک فرد می توانید تشخیص دهید دروغ می گوید و یا نه و جذابیت صدا این است که خیلی اوقات مشخص می کند فرد کدام عبارت را حتی دقیقاً دروغ گفته است.

 

در آخر این موضوعات همه تئوریست. شاید در بسیاری موارد جواب دهد، اما حتماً مثال نقض هم کم ندارد. به هر جهت خیلی سعی نکنید دروغ های اطرافیانتون رو کشف کنید چون بیشتر از هر کسی خودتون اذیت خواهید شد. چرا که خیلی ها عادت به حداقل اغراق در گفته هاشون دارن و قصدشون شاید صرفاً جذاب کردن آنچه مطرح می کنن برای شما باشه. پس سخت نگیرید و هرگز در زندگی روزمره ازش بهره نبرید !

 

بگذریم ! همه اینها رو گفتیم که بگیم اونچه در اتاق فرار BLOW YOUR CANDLES از مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب مطرحه اتفاقاً تشخیص دروغ در بازجویی های ۴ مضنون داستانه ! البته شما قرار نیست به این مهارت مسلط باشید و کافیه به تناقض در داده هایی که بدست آوردید و از بازجویی ها می شنوید دقت کنید. فراموش نکنید تمام مضنونین دروغ می گن. شما غیر از دروغ باید تشخیص بدید کدام دروغ مهمتر و گویای معمای قتل پرونده است ! حالا این وسط اگر در صدا و گام صداها هم تونستید مهارتی کسب کنید هم که چه بهتر ! منتظرتون هستیم !

 

 

منبع:اسکیپ کیوب


کسایی که پیش ما سناریوی اتاق فرار لوس سانتوس رو تجربه کردن می دونن این سناریو داستان یک عملیات تروریستی توسط داعش رو  در دور دوم انتخابات آمریکا بیان می‌کنه و شرکت‌کننده‌ها باید  قبل از هر چیزی، روز و محل وقوع سانحه رو تشخیص بدن و جلوی این  عملیات تروریستی رو بگیرن.

تو  طراحی بازی هم  حال و هوای سال ۲۰۲۰ در آمریکا و باقی نقاط جهان تا اندازه‌ای پیش‌بینی شده و در تار و پود داستان بازی قرار گرفته. اما  این پیش‌بینی‌ها به طرز عجیبی به واقعیت نزدیکه!

خب بدون شک جذاب‌ترین پیش‌بینی‌ای که درست از آب درومده وجود یک ویروس واگیردار در دنیا و آمریکاست که باور کنید خود ما رو هم شگفت زده کرده .

البته در بازی اسمی از ویروس برده نمی شه و منشأ اون نه کشور چین، که کشورهای جنگ‌زده و سوریه تعریف می شه. علت وجود ویروس هم با توجه به اینکه تو میدون جنگ و سوریه ایستم جانوران خاصی وجود نداره ، قطعا خفاش پیش‌بینی نشده و با یک سری توضیحات بیوشیمیایی مختصر ازش رد شده. تاریخ شیوع ویروس هم کمی عقب تر از کرونا و در اکتبر ۲۰۱۹ پیش‌بینی می‌شه، که البته امروزه در اخبار می‌بینیم تاریخ اولین مشاهدات و مستندات مربوط به کووید-۱۹ مدام عقب‌تر میره و حتی در حال حاضر با توجه به گزارش BBC ، گویا اولین مورد به کشور فرانسه ، شهر پاریس، در تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۹ بر می گرده. مردی ۵۰ ساله که بیماریش به اشتباه ذات الریه تشخیص داده میشه، اما به هر حال جون سالم بدر میبره و امروز سالم و سرحاله.

یک سؤال نسبتا بی ربط شاید ، خودتون جواب بدید ، این مرد که در واقع هم اولین نفریست که به این ویروس مبتلا شده و هم اولین نفری که جون سالم بدر برده باید خوش شانس بنامیمش یا بدشانس ؟

بگذریم. بر گردیم به پیش‌بینی های اسکیپ کیوب و ویروس کرونا . طراح اسکیپ کیوب یک نکته‌ی دیگه رو هم خیلی خوب پیش‌بینی می کنه، که بیشتر از اینکه بخوایم برداشت کنیم لابد جادو جمبل بلده باید بپذیریم که شناخت خوبی نسبت به ترامپ و خلقیاتش داشته. و اون اینه که در طول این بیماری، با وجود اینکه سازمان غذا و دارو آمریکا، FDA، هنوز دارویی رو تأیید نکرده، ترامپ ازش دفاع می کنه و مردم و ارگانها رو تشویق به استفاده از اون دارو می کنه.

این شما رو یاد خاطره ی خاصی نمی اندازه؟

این دقیقا تیتر اخبار Euro News در تاریخ ۲۰/۵/۲۰۲۰ هست :  << ترامپ از مصرف داروی تأیید نشده برای پیشگیری از کرونا دفاع کرد. >>

مابقی پیش‌بینی ها خیلی به ویروس مربوط نمی شه و به موارد دیگه‌ای اشاره داره که باز یکی در میون شاید درست و غلط از آب درآمده باشه. برای مثال خوب بزرکترین پیش‌بینی غلط اسکیپ کیوب مربوط به خود ابوبکر بغدادی می شه که آمریکا و ترامپ رو تهدید به عمیات تروریستی می کنه که خوب … مشترک مورد نظر دیگر در دسترس نمی باشد و به لطف همین ریاست جمهوری در حال حاضر احتمالا در اعماق جهنم در کنار همدستان و رفیق رفقاش به سر می بره. خیلی هم پس نباید بهش بد بگذره ، نه؟

پس باز این سؤال نسبتا بی ربط رو شما جواب بدید که حتا اگر جهنم باشید ، اما با دوستان و مریدان و خلاصه طرفداراتون باشید فکر می کنید چه حال و هوایی دارید؟ راضی هستین؟ دماغتون اصطلاحا چاقه یا چی؟

بگذریم. یه پیش گویی دیگه هم که درست بوده رو اشاره کنیم و تمومش کنیم که خیلی هم بازی رو براتون اسپویل نکرده باشیم. اونم شرایط تظاهرات و راهپیمایی های متعدد علیه ترامپ و دولتشه که خوب واقعا کل ۴ سال ریاست جمهوریش همین بوده. دوست طراحمون زحمت خیلی خاصی در این رابطه نکشیده. همه ی اینارو گفتیم که اول از همه باز یه بار دیگه تو گوشتون از اسم کرونا خونده باشیم و بگیم لطفا خواهشا بیشتر مراقب خودتون و اطرافیان و جامعتون باشید. به پروتوکل ها پایبند باشید و رعایتشون کنید و دوم اینکه اگه تا الان هنوز سناریوی لوس سانتوس رو تجربه نکردید، به خودتون بیاید و این بازی رو که متفاوت از هر اتاق فرار دیگریست رو تجربه کنید. سخته! خیلی سخته! ولی واقعا جذابه! کل مزه‌اش به آخر بازی، و رمز گشایی و حل پرونده‌ی تروریستیشه! برای رزرو اتاق فرار لوس سانتوس کلیک کنید.

 

منبع: اسکیپ کیوب 

 

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سنگ های صادراتی ملت سنگ بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجه گفتار زیبا اسپریچو شرکت سحر باتری سپند جدیدترین بک گراند |پی اس دی آتلیه تعمیرکار شما سپتیک تانک خانه فرهنگ شهرداری ملارد زنان و نازایی